دلم تنهایی میخواهد.... - محض خدا
91/7/3
9:0 ع
یارب.
سلام یگانه.
نمیدونم شما هم مثل من از بندهایت خسته میشوید؟!کاش اینطور نباشه.
میدونید دوست دارم برم جایی که هیچ انسانی دوروبرم نباشه.خودم باشم و شما.
دوست دارم برم جنگل های شمال اون وسط یه کلبه بسازم صبح های به جای صدای بوق ماشین و صدای آدم ها با صدای شر شر آب ؛ صدای باد که توی برگ درخت ها می پیچه ؛صدای آواز پرندها ؛نسیمی که به صورتم میخوره و خنکیش وجودم را به وجود میاره بیدار بشم.
دوست دارم طلوع خورشید درکنار سبزی درختان ببینم.
دوست دارم غروب خورشید را روی آبی دریا ببینم
دوست دارم وسط جنگ یه جاده باشه که وقتی دلم گرفت توش قدم بزنم و صدای خش خش برگ ها را زیر پاهام بشنوم.آخ دلم رفت....
آخی .یگانه خوش به حالتان که این همه زیبایی را میبینید و ....من که فقط باید آه بکشم و از دوریش ...
فعلا:راحله